تکنولوژی فکر (خودباوری)
تکنولوژی فکر آخرین دست آورد بشر درباره ی تحوّل یک انسان است. تکنولوژی فکر، علم توسعه ی انسانی و تحوّل در زندگی انسانی است که به موفقیّت و ثروت می انجامد، می تواند نقطه ی شروع تحوّل و نقطه ی پایان افسردگی و دل
نویسنده: افسانه بوستانی کاشانی
تکنولوژی فکر آخرین دست آورد بشر درباره ی تحوّل یک انسان است. تکنولوژی فکر، علم توسعه ی انسانی و تحوّل در زندگی انسانی است که به موفقیّت و ثروت می انجامد، می تواند نقطه ی شروع تحوّل و نقطه ی پایان افسردگی و دل مردگی باشد و معجزه ای است در قرن 21 که نعمتی از جانب خداست. امروز تکنولوژی فکر دنیای بی نظیری است.
فرق بین داشتن و نداشتن یک «خواستن» است و «خواستن»، یک «فکر»؛ بخواه تا انجام شود، بیندیش تا به دست آوری. عملکرد انسان حاصل اندیشه های اوست و اندیشه های او از نظام باورهایش دستور می گیرد؛ پس عملکرد انسان به باورهایش بستگی دارد و زندگی هرکس عکس العمل نظام باورهای او در دنیای بیرون است.
باور هرکس به اعتماد به نفس او وابسته است؛ کسانی که اعتماد به نفس بالا دارند، هیچ جمله ای را با فعل منفی تمام نمی کنند. هرگز نمی گویند شکست خوردم؛ بلکه می گویند تجربه کسب کردم. هرگز نمی گویند در زندگی مشکل دارم؛ بلکه می گویند مسئله ای دارم که ان شاء الله حل می شود.
اگر انسان اراده کند زندگی اش را تغییر دهد، تمام کائنات به او یاری می رسانند تا به خواسته اش برسد. هر اندیشه ی تو نُتی است که در جهان هستی نواخته می شود و کلیه ی کائنات موظف اند به فرمان الهی در این قانونمندی جدید، با نُت تو هم نوا شوند و در دستگاهی بنوازند که تو می نوازی تا آنچه را در ذهن تو نقش بسته است، به زیبایی به وجود آورند.
اگر می خواهی زندگی زیبایی داشته باشی، باید در ذهن خود اندیشه ای زیبا خلق کنی، و اندیشه های زیبا حاصل باورهای توست. اگر باورت را عوض کنی، اندیشه های زیبا خود به خود به وجود می آیند و کائنات به گونه ای به خدمت تو در می آیند که زندگی زیبایی برای تو خلق کنند.
روزی «میکل آنژ»، نقاش اروپایی، سنگ مرمرینی را به طرف کارگاه مجسّمه سازی خود می برد و به خاطر سنگینی آن را هُل می داد؛ دوستش به او گفت: چرا این سنگ را هُل می دهی؟ میکل آنژ جواب داد: فرشته ی زیبایی درون این سنگ است و من سعی می کنم این فرشته را خارج کنم. بعد از چند ماه دوستش در کارگاه میکل آنژ یک مجسّمه، به شکل فرشته ی زیبایی دید و گفت: بی نظیر است. میکل آنژ جواب داد: موانعی درون آن سنگ بود که فرشته نمی توانست خود را نشان دهد؛ من فقط موانع را برداشتم. تکنولوژی فکر همین کار را می کند؛ فرشته ی زیبایی درون تو را نشان می دهد.
ما آن چنان درگیر مسائل زندگی شده ایم و موانعی برای ظهور فرشته ی درون ایجاد کرده ایم که اجازه نمی دهیم فرشته ی درون بدرخشد. انسان یعنی لحظه لحظه ی اندیشه هایش. فرق بین انسان ها، تفاوت بین افکار آنهاست. اگر انسانی می خواهد تغییر کند، باید اوّل اندیشه ها و باورهایش را تغییر دهد. کسانی که به ناامیدی و بدبختی و شکست می رسند، اندیشه هایی این گونه دارند و آنهایی که شاد، موفّق و ثروتمندند، این گونه می اندیشند. هرچه را تصوّر کنی می توانی به دست آوری. ثروتمندترین و موفّق ترین انسان ها کسانی هستند که زیاد تخیّل می کنند. اصلی به نام «انتظار» وجود دارد که می گوید در زندگی شما همان چیزی اتّفاق می افتد که منتظرش هستید؛ پس خوشا به حال کسی که فکر می کند خوش شانس است و همیشه منتظر اتّفاقات خوب و خوشایند است:
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم
خودمان را باور کنیم و این باور را به دیگران تلقین کنیم تا آنها هم ما را باور کنند.
مغز ما درست مانند کامپیوتر است؛ مسلماً هرچه را از ورودی کامپیوتر وارد کنید، خروجی نیز متناسب با همان اطّلاعات خواهد بود؛ پس اگر ما اندیشه های منفی را وارد مغز خود بکنیم، مغز آنها را مانند یک فرمان می پذیرد. این که شما به این نتیجه برسید که ناتوان و شکست خورده اید، مغز شما این را مانند یک فرمان و دستور تلقّی می کند و به تمامی اعضای بدن شما از غدد گرفته تا دستگاه گردش خون و تنفّس و سیستم حرکتی فرمان می دهد که خود را با فرمان شکست تطبیق دهند و مطابق آن عمل کنند و این، شما را وارد یک حلقه ی معیوب می کند که همواره نتایجی بدتر برایتان می آفریند؛ در حالی که با دادن فرمان پیروزی، تمامیت وجودی خود را به سمت پیروزی نشانه می روید. امروزه ثابت شده که تفکّر ما مستقیماً بر سیستم بدن ما مؤثّر است؛ یعنی به محض آن که ما فکر منفی و ذهنیّت بدی داشته باشیم، عملکرد غدد درون ریز بدن و همین طور دیگر ارگان ها از این ذهنیّت تبعیّت می کنند و با اختلال در عملکرد طبیعی هورمون ها و مواد ضدّ استرس و هیجان در بدن به افسردگی و احساس منفی شدیدی دچار می شویم و در این مسیر به جسم خود نیز ضربه می زنیم.
شاید بتوان گفت که کامپیوتر عبارت است از سطح نیمه هوشیار ذهن که دستگاه کنترل خودکار بدن ماست و اعمالی مانند کنترل تنفّس، ضربان قلب و جمع کردن اطّلاعات در بانک حافظه را بر عهده دارد. بیلیون ها اطّلاعاتی که به بانک حافظه ی رایانه داده می شود، همان جا نگهداری می شود و هیچ کدام نمی توانند از این حافظه پاک شوند. این را دو جرّاح به نام های «دکتر پن فیلد» و «دکتر روبرت» در مؤسّسه ی بررسی بیماری های عصبی در مونترال نیز ثابت کردند. آنها نشان دادند که با تحرّک سلّول های مغز، صحنه های گذشته با همان شدّت و با همان صداها، رنگ ها و بوها در بیماران دوباره زنده می شود.
در هر لحظه از زندگی، ما برنامه ای به رایانه ی خود می دهیم که به نفع یا ضرر ما و تنها کار او، پیروی از دستورات ماست.
دانشمندان اتّفاق نظر دارند که سیستم عصبی انسان نمی تواند فرق بین یک رویداد واقعی و تخیّلی را به طور روشن و با ذکر اختلافات جزیی آنها بیان کند؛ پس بسیاری از تصمیمات روزمرّه نه براساس حقایق و واقعیّات، بلکه براساس اطّلاعاتی گرفته می شود که رایانه ی ما آنها را به عنوان اطّلاعات حقیقی به ما تحویل می دهد، در حالی که بسیاری از این اطّلاعات توهّمی بیش نیستند و تنها تفاسیری غلط از حقایق اند؛ در نتیجه به تصمیم گیری غلط از حقایق منجر می شوند.
همیشه فکر مثبت، احساس مثبت می آورد؛ درباره ی دیگران مثبت فکر کنید تا احساس خوبی داشته باشید.
این کشف دکتر پرت باعث انقلابی بزرگ در مبحث ارتباط روان شناسی و فیزیولوژی بدن شده است. به قول «دیپاک چوبرا» خانم دکتر پرت با این کشف ثابت کرد که پوست، گوشت و استخوان ما آن قدر نرم هستند که ملکول های نامه رسان بتوانند به سرعت اطّلاعات را از مغز و فکر به تک تک سلّول های آنها منتقل کنند و بدن به اندازه ی کافی سیّال هست که بتواند خود را با ذهن تطبیق دهد.
احساسات و هیجانات ما برای این ملکول های نامه رسان حکم اطّلاعات را دارند؛ اگر با یک فکر منفی، احساس منفی را در وجود خود زنده کنیم، نروپپتایدها این احساس را درون خود ثبت می کنند و بلافاصله برای ابلاغ این پیام به کل سلّول های بدن عازم مأموریّت خبررسانی می شوند.
سرعت خبردهی این نامه رسان های ملکولی فوق العاده بالاست و این یعنی باید به شدّت مراقب سخنانی که به زبان می آوریم و حتّی در فکر خود جاری می کنیم و نیز احساسات و هیجاناتی که به واسطه ی تحریکات بیرونی در وجود خود زنده می کنیم، باشیم.
بنابراین نه تنها نباید خود فکر منفی داشته باشیم، بلکه نباید در معرض افکار منفی دیگران نیز قرار بگیریم؛ زیرا همان اثر مخرّب را روی ما خواهد داشت.
می گویند: روزی چندین قورباغه از راهی می گذشتند که ناگهان دو تا از آنها در گودال نسبتاً عمیقی افتادند؛ هر دوی آنها برای نجات جانشان بسیار تلاش کردند و پرش های بلندی انجام دادند. در همین حین قورباغه های دیگر که بالای گودال آنها را تماشا می کردند، وقتی دیدند که قورباغه های داخل گودال با تمام تلاشی که می کنند باز هم نمی توانند موفّق شوند، مرتّب با فریاد به آنها می گفتند که تلاش نکنید، فایده ای ندارد و شما محکوم به مرگ هستید. یکی از قورباغه ها نصایح دیگران را گوش کرد و دست از تلاش کشید و دیری نپایید که در گوشه ی گودال مرد، ولی قورباغه ی دیگر مرتّب تلاشش را بیشتر کرد و پرش های بلندتری داشت تا بالآخره موفّق شد از گودال نجات پیدا کند. قورباغه های دیگر دور او را گرفتند و گفتند: مگر نمی شنیدی که ما به تو می گفتیم تلاش نکن، فایده ای ندارد؟ پس چرا تو هر دفعه بیشتر تلاش می کردی؟ ناگهان متوجّه شدند که قورباغه ی نجات یافته کَر است و گمان می کرده که قورباغه های دیگر او را تشویق می کنند، لذا تلاشش را بیشتر می کرده است.
افراد را به گونه ای تشویق کنید که تصویر مثبتی در ذهنشان بیافرینند.
منبع: بوستانی کاشانی، افسانه، (1389)، تکنولوژی فکر: تأثیر افکار مثبت و منفی بر زندگی، کاشان، نشر مرسل.
فرق بین داشتن و نداشتن یک «خواستن» است و «خواستن»، یک «فکر»؛ بخواه تا انجام شود، بیندیش تا به دست آوری. عملکرد انسان حاصل اندیشه های اوست و اندیشه های او از نظام باورهایش دستور می گیرد؛ پس عملکرد انسان به باورهایش بستگی دارد و زندگی هرکس عکس العمل نظام باورهای او در دنیای بیرون است.
باور هرکس به اعتماد به نفس او وابسته است؛ کسانی که اعتماد به نفس بالا دارند، هیچ جمله ای را با فعل منفی تمام نمی کنند. هرگز نمی گویند شکست خوردم؛ بلکه می گویند تجربه کسب کردم. هرگز نمی گویند در زندگی مشکل دارم؛ بلکه می گویند مسئله ای دارم که ان شاء الله حل می شود.
اگر انسان اراده کند زندگی اش را تغییر دهد، تمام کائنات به او یاری می رسانند تا به خواسته اش برسد. هر اندیشه ی تو نُتی است که در جهان هستی نواخته می شود و کلیه ی کائنات موظف اند به فرمان الهی در این قانونمندی جدید، با نُت تو هم نوا شوند و در دستگاهی بنوازند که تو می نوازی تا آنچه را در ذهن تو نقش بسته است، به زیبایی به وجود آورند.
اگر می خواهی زندگی زیبایی داشته باشی، باید در ذهن خود اندیشه ای زیبا خلق کنی، و اندیشه های زیبا حاصل باورهای توست. اگر باورت را عوض کنی، اندیشه های زیبا خود به خود به وجود می آیند و کائنات به گونه ای به خدمت تو در می آیند که زندگی زیبایی برای تو خلق کنند.
روزی «میکل آنژ»، نقاش اروپایی، سنگ مرمرینی را به طرف کارگاه مجسّمه سازی خود می برد و به خاطر سنگینی آن را هُل می داد؛ دوستش به او گفت: چرا این سنگ را هُل می دهی؟ میکل آنژ جواب داد: فرشته ی زیبایی درون این سنگ است و من سعی می کنم این فرشته را خارج کنم. بعد از چند ماه دوستش در کارگاه میکل آنژ یک مجسّمه، به شکل فرشته ی زیبایی دید و گفت: بی نظیر است. میکل آنژ جواب داد: موانعی درون آن سنگ بود که فرشته نمی توانست خود را نشان دهد؛ من فقط موانع را برداشتم. تکنولوژی فکر همین کار را می کند؛ فرشته ی زیبایی درون تو را نشان می دهد.
ما آن چنان درگیر مسائل زندگی شده ایم و موانعی برای ظهور فرشته ی درون ایجاد کرده ایم که اجازه نمی دهیم فرشته ی درون بدرخشد. انسان یعنی لحظه لحظه ی اندیشه هایش. فرق بین انسان ها، تفاوت بین افکار آنهاست. اگر انسانی می خواهد تغییر کند، باید اوّل اندیشه ها و باورهایش را تغییر دهد. کسانی که به ناامیدی و بدبختی و شکست می رسند، اندیشه هایی این گونه دارند و آنهایی که شاد، موفّق و ثروتمندند، این گونه می اندیشند. هرچه را تصوّر کنی می توانی به دست آوری. ثروتمندترین و موفّق ترین انسان ها کسانی هستند که زیاد تخیّل می کنند. اصلی به نام «انتظار» وجود دارد که می گوید در زندگی شما همان چیزی اتّفاق می افتد که منتظرش هستید؛ پس خوشا به حال کسی که فکر می کند خوش شانس است و همیشه منتظر اتّفاقات خوب و خوشایند است:
تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنیم
خودمان را باور کنیم و این باور را به دیگران تلقین کنیم تا آنها هم ما را باور کنند.
مثبت بیندیشیم
اطّلاعاتی درباره ی مغز انسان و اهمّیت خودپنداری مثبت
خودپنداری و تصوّری که ما از خود در ذهن مجسّم می کنیم، راهنمای اصلی عملکرد ما در زندگی است. اگر این تصوّر را تغییر دهیم، شخصیت و طرز رفتار ما تغییر خواهد کرد. «دکتر ماکسول مالتز» - جرّاح پلاستیک معروف و نویسنده ی کتاب روان شناسی تصویر ذهنی - می گوید: «مهم ترین کشف روان شناسی در قرن اخیر، کشف خودپنداری و اهمّیت آن بود.»مغز ما درست مانند کامپیوتر است؛ مسلماً هرچه را از ورودی کامپیوتر وارد کنید، خروجی نیز متناسب با همان اطّلاعات خواهد بود؛ پس اگر ما اندیشه های منفی را وارد مغز خود بکنیم، مغز آنها را مانند یک فرمان می پذیرد. این که شما به این نتیجه برسید که ناتوان و شکست خورده اید، مغز شما این را مانند یک فرمان و دستور تلقّی می کند و به تمامی اعضای بدن شما از غدد گرفته تا دستگاه گردش خون و تنفّس و سیستم حرکتی فرمان می دهد که خود را با فرمان شکست تطبیق دهند و مطابق آن عمل کنند و این، شما را وارد یک حلقه ی معیوب می کند که همواره نتایجی بدتر برایتان می آفریند؛ در حالی که با دادن فرمان پیروزی، تمامیت وجودی خود را به سمت پیروزی نشانه می روید. امروزه ثابت شده که تفکّر ما مستقیماً بر سیستم بدن ما مؤثّر است؛ یعنی به محض آن که ما فکر منفی و ذهنیّت بدی داشته باشیم، عملکرد غدد درون ریز بدن و همین طور دیگر ارگان ها از این ذهنیّت تبعیّت می کنند و با اختلال در عملکرد طبیعی هورمون ها و مواد ضدّ استرس و هیجان در بدن به افسردگی و احساس منفی شدیدی دچار می شویم و در این مسیر به جسم خود نیز ضربه می زنیم.
شاید بتوان گفت که کامپیوتر عبارت است از سطح نیمه هوشیار ذهن که دستگاه کنترل خودکار بدن ماست و اعمالی مانند کنترل تنفّس، ضربان قلب و جمع کردن اطّلاعات در بانک حافظه را بر عهده دارد. بیلیون ها اطّلاعاتی که به بانک حافظه ی رایانه داده می شود، همان جا نگهداری می شود و هیچ کدام نمی توانند از این حافظه پاک شوند. این را دو جرّاح به نام های «دکتر پن فیلد» و «دکتر روبرت» در مؤسّسه ی بررسی بیماری های عصبی در مونترال نیز ثابت کردند. آنها نشان دادند که با تحرّک سلّول های مغز، صحنه های گذشته با همان شدّت و با همان صداها، رنگ ها و بوها در بیماران دوباره زنده می شود.
در هر لحظه از زندگی، ما برنامه ای به رایانه ی خود می دهیم که به نفع یا ضرر ما و تنها کار او، پیروی از دستورات ماست.
دانشمندان اتّفاق نظر دارند که سیستم عصبی انسان نمی تواند فرق بین یک رویداد واقعی و تخیّلی را به طور روشن و با ذکر اختلافات جزیی آنها بیان کند؛ پس بسیاری از تصمیمات روزمرّه نه براساس حقایق و واقعیّات، بلکه براساس اطّلاعاتی گرفته می شود که رایانه ی ما آنها را به عنوان اطّلاعات حقیقی به ما تحویل می دهد، در حالی که بسیاری از این اطّلاعات توهّمی بیش نیستند و تنها تفاسیری غلط از حقایق اند؛ در نتیجه به تصمیم گیری غلط از حقایق منجر می شوند.
همیشه فکر مثبت، احساس مثبت می آورد؛ درباره ی دیگران مثبت فکر کنید تا احساس خوبی داشته باشید.
مواظب تفکّر و حرف زدن خود باشید!
تحقیقی علمی از خانم دکتر پرت:
«دکتر پرت» معتقد است پروتئین های عصبی (نروپپتایدها) همان مولکول های پیام بری هستند که افکار و گفتارهای ما (یعنی یک چیز غیرمادّی) را به تک تک سلّول های بدن می رسانند و با وادار سازی سلّول ها به انتخاب الگویی خاص، باعث می شوند مجموعه ی سلّول های هر عضو، شکل و قالب خاصی به خود بگیرد. به عبارتی نروپپتایدها که به آنها لقب ملکول هیجان نیز داده اند، امکان اتّصال، ارتباط و تبادل اطّلاعات بین ذهن، جسم و احساس را امکان پذیر می سازند.این کشف دکتر پرت باعث انقلابی بزرگ در مبحث ارتباط روان شناسی و فیزیولوژی بدن شده است. به قول «دیپاک چوبرا» خانم دکتر پرت با این کشف ثابت کرد که پوست، گوشت و استخوان ما آن قدر نرم هستند که ملکول های نامه رسان بتوانند به سرعت اطّلاعات را از مغز و فکر به تک تک سلّول های آنها منتقل کنند و بدن به اندازه ی کافی سیّال هست که بتواند خود را با ذهن تطبیق دهد.
احساسات و هیجانات ما برای این ملکول های نامه رسان حکم اطّلاعات را دارند؛ اگر با یک فکر منفی، احساس منفی را در وجود خود زنده کنیم، نروپپتایدها این احساس را درون خود ثبت می کنند و بلافاصله برای ابلاغ این پیام به کل سلّول های بدن عازم مأموریّت خبررسانی می شوند.
سرعت خبردهی این نامه رسان های ملکولی فوق العاده بالاست و این یعنی باید به شدّت مراقب سخنانی که به زبان می آوریم و حتّی در فکر خود جاری می کنیم و نیز احساسات و هیجاناتی که به واسطه ی تحریکات بیرونی در وجود خود زنده می کنیم، باشیم.
بنابراین نه تنها نباید خود فکر منفی داشته باشیم، بلکه نباید در معرض افکار منفی دیگران نیز قرار بگیریم؛ زیرا همان اثر مخرّب را روی ما خواهد داشت.
می گویند: روزی چندین قورباغه از راهی می گذشتند که ناگهان دو تا از آنها در گودال نسبتاً عمیقی افتادند؛ هر دوی آنها برای نجات جانشان بسیار تلاش کردند و پرش های بلندی انجام دادند. در همین حین قورباغه های دیگر که بالای گودال آنها را تماشا می کردند، وقتی دیدند که قورباغه های داخل گودال با تمام تلاشی که می کنند باز هم نمی توانند موفّق شوند، مرتّب با فریاد به آنها می گفتند که تلاش نکنید، فایده ای ندارد و شما محکوم به مرگ هستید. یکی از قورباغه ها نصایح دیگران را گوش کرد و دست از تلاش کشید و دیری نپایید که در گوشه ی گودال مرد، ولی قورباغه ی دیگر مرتّب تلاشش را بیشتر کرد و پرش های بلندتری داشت تا بالآخره موفّق شد از گودال نجات پیدا کند. قورباغه های دیگر دور او را گرفتند و گفتند: مگر نمی شنیدی که ما به تو می گفتیم تلاش نکن، فایده ای ندارد؟ پس چرا تو هر دفعه بیشتر تلاش می کردی؟ ناگهان متوجّه شدند که قورباغه ی نجات یافته کَر است و گمان می کرده که قورباغه های دیگر او را تشویق می کنند، لذا تلاشش را بیشتر می کرده است.
افراد را به گونه ای تشویق کنید که تصویر مثبتی در ذهنشان بیافرینند.
منبع: بوستانی کاشانی، افسانه، (1389)، تکنولوژی فکر: تأثیر افکار مثبت و منفی بر زندگی، کاشان، نشر مرسل.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}